از این تکرار اصلاً ناراحت نیستم

گفت وگو با سارا دولت آبادی
هدی امین

نقاشی های سارا دولت آبادی در کنار تعداد بسیار زیادی از فرم های درهم پیچیده شده کوچکی- ساخته شده با مفتول فلزی- که از سقف آویزانند یا روی زمین سرگردان، در گالری گلستان (۱۵ تا ۲۱ آذر) به نمایش درآمد. دولت آبادی فارغ التحصیل نقاشی دانشگاه آزاد است، سال ۷۹ اولین نمایشگاه خود را در گالری الهه برگزار کرد و بعد از آن نمایشگاه هایی در گالری اثر، نیویورک و توکیو. پیش از این فضای کار او عمدتاً فیگوراتیو بود و از رنگ های متنوع و اکسپرسیو استفاده می کرد، اما در مجموعه حاضر، به فضایی ساده تر، خلاصه تر و انتزاعی تر نزدیک شده است. تنهایی آدم ها در جامعه پیشرفته ژاپن و به خصوص بی خانمان ها موضوع آخرین مجموعه آثار دولت آبادی است

چاپ در روزنامه " اعتماد " شماره ۱۸۵۵ - دی ۱۳۸۷
- لینک به منبع
-از شما پیش از این کارهای فیگوراتیوی دیده بودم که گاهی به آبستره نزدیک می شد. در این نمایشگاه فضای دیگری وجود دارد و شامل دو بخش است؛ تعدادی نقاشی و طراحی است در کنار یک اینستالیشن که البته با تم و ایده یکسانی ارائه شده است و در واقع درباره بی خانمان های توکیو است. این ایده چطور شکل گرفت و آیا از ابتدا قرار بود چنین تمی با دو مدیوم ارائه شود؟

اول یک پرانتز باز کنم که من هنوز آن کارهای فیگوراتیو را به صورت خیلی جدی و مستمر انجام می دهم. کارهای تازه ام در کنار آن کارها به وجود آمدند و هنوز ادامه دارند. تغییر فضای کارم شاید به خاطر تغییر محیط زندگی ام باشد چون من از دو سال پیش در ژاپن زندگی می کنم. محیط و سادگی آنجا حتماً از جهت زیبایی شناسی در من تاثیر گذاشته است. این توضیح کوتاه برای روشن شدن تغییر کارها بود. در مورد اینکه از دو مدیوم برای بیان آنچه در ذهنم بود استفاده کردم، چیزی که می خواهم بگویم این است که اصلاً در ابتدا اینستالیشن شکل گرفت و در مرحله بعد طراحی ها. مطلب کوتاهی برای این نمایشگاه نوشته ام و در مورد موضوع کارم توضیح داده ام که در واقع این ایده در ژاپن شکل گرفت. تنهایی آدم ها و انزوای آنها در اجتماع مفهومی بود که من سعی کردم با آن به صورتی نمادین برخورد کنم و در این مورد بر بی خانمان های توکیو تاکید کردم؛ کسانی که از اجتماع کنده و دور شده اند. اینها را با رنگ آبی نشان داده ام، چون بی خانمان های توکیو زیر چادرهایی با پارچه های آبی رنگ ضدآب زندگی می کنند..

اینها چه تعدادی را در توکیو شامل می شوند، آیا جامعه بزرگی هستند؟

نه، در برابر جمعیت توکیو که فکر می کنم چیزی حدود ۱۳ میلیون نفر باشند، چندان زیاد نیستند. در واقع شاید با اعداد و ارقام زیاد به نظر نیایند، اما اگر در آنجا باشید متوجه می شوید با وجود نظم و ترتیبی که در آنجا وجود دارد، این مساله خودش را بیشتر از آن چیزی که هست، نشان می دهد. در توکیو همه چیز سر جای خودش است و خیلی قشنگ است و در کنار اینها مساله بی خانمان ها هم هست. البته در تمام کشورها این مساله وجود دارد و بی خانه شدن خیلی راحت اتفاق می افتد. وقتی شما کارت را از دست بدهی، از اجتماع جدا می شوی. چیزی که برای من جالب بود این بود - البته شاید موضوع جدیدی نباشد- که این آدم ها تنها هستند و در خانواده نیستند. خودشانند و خودشان حالا پیرمردند، پیرزن یا جوان. اتفاقاً در توکیو یک خانم روشنفکر، وقتی متوجه شد من روی این موضوع کار می کنم، پرسید مگر در کشور شما این طور خانه به دوش ها وجود ندارند؟ گفتم چرا و بسیار زیاد هم هستند. ما به آنها حاشیه نشین می گوییم، یعنی مردمانی که از محل زندگی خود کنده شده اند و به حاشیه شهرهای بزرگ آمده و زندگی می کنند. اما کپرنشین های ما غالباً با هم زیر یک سقف زندگی می کنند که دشواری های خاص خودش را دارد. اما در اینجا (توکیو) آنچه توجه مرا به خودش جلب کرده، تنها زیستن است. از آنجا کار من شروع شد که توانستم آن گونه خاص تنهایی را با وسعت همه آدم ها در شهرهای بزرگ تصور کنم و آن چادرهای آبی را نمادین و فراگیر ببینم. به همین لحاظ هم همان طور که اشاره کردید، کارها خیلی انتزاعی به نظر می رسند. تفاوت دیگر حاشیه نشینی با چادر آبی نشینی در تفاوت های فرهنگی است. همان طور که می دانید مردم ژاپن - فقیر و غنی- آدم های دقیق و درستی اند، به ندرت قانون را زیر پا می گذارند، بسیار مودب هستند و با احترام رفتار می کنند، اما شاید به همین علت باشد که تنهایی در چنان فضایی از طرف کسی که با محیط ناآشنا باشد، پررنگ تر حس می شود. دوستی ژاپنی دارم که در یک خبرگزاری در ژاپن کار می کند. در آنجا محیط های کار بسیار کوچک است و بخش های مختلف با پارتیشن از هم جدا می شود، بنابراین آدم ها خیلی نزدیک به هم می نشینند و کار می کنند. این دوست من می گفت من چند سال است که در یک فضای خیلی کوچک با یک آقا سر یک میز کار می کنم ولی نمی دانم این آقا بچه دارد یا نه، ازدواج کرده است یا نه، اصلاً در توکیو زندگی می کند یا خارج از توکیو؟ من فقط می دانم اسم این آقا چیست و کارش چیست. این دیده ها و شنیده ها طبعاً تاثیرش را در کارهای من گذاشته است.

-چه شد که به دو اجرای متفاوت رسیدید؟

استاد نقاشی من حسین ماهر بود که دایی من هم هست و دین زیادی به گردن من دارد. با او شروع کردم و بسیار کمکم کرده است. یکی از کارهایی که حسین ماهر، هم خودش سال ها انجام می داد و هم با ما تمرین می کرد، همین تکنیک مونوپرینت (تک چاپی) بود. حتی در پروژه پایانی سال سوم هنرستانم که طراحی کتاب کودک بود از همین تکنیک استفاده کردم. با این تکنیک از همان دوران آشنا بودم اما به این صورت ساده و خلاصه شده در واقع نتیجه تغییری بود که در زندگی و کارهایم به وجود آمد.

-بله، کارهای حاضر نسبت به نقاشی های سال ۷۹ خیلی ساده تر شده اند؛ صرفه جویی در رنگ و فرم که حتماً همان تاثیر محیط است که اشاره کردید.

یک چیزی راجع به رنگ در کارم می خواهم بگویم. این سری کارها بیشتر خاکستری اند به اضافه تک رنگ آبی که این نوع استفاده دلیل داشته است. اینها را من به تعدادی از ژاپنی ها که نشان دادم، گفتند مثل سنگ های جواهر می مانند ولی چقدر شبیه آن چادرهاست، آنها باور نمی کردند که من در مورد همین چادرها کار کرده باشم ولی برایشان تداعی می شد.

-تعدادی از کارهای این مجموعه به نوعی تکرار یک کار به نظر می رسند. یک طراحی که با تفاوت کمی تکرار شده است. فکر نکردید اگر آن چند کار را بیرون بگذارید بهتر باشد؟

کارهای من به قول شما خیلی با هم متفاوت نیستند و چون یک تم مشخص را کار کرده ام طبیعتاً به هم نزدیک تر هم می شوند. ولی راستش من از این تکرار ناراحت نیستم. من برای ارائه کارهایم در این نمایشگاه خیلی فکر کردم. خواستم ارائه کارها خیلی ساده، تازه و بدون حشو و زوائد باشد. پس تا اینجای کار خواستم اضافات را کم کنم و می دانستم همین باعث می شود به اصطلاح یکنواختی به وجود بیاید. اما از طرفی وقتی کسی می آید در این نمایشگاه و دوری می زند همین تکرار باعث می شود موضوع بیشتر در ذهنش بماند. کارها با هم متفاوتند اما تم یکسان آنها را خیلی به هم نزدیک می کند. من از این تکرار اصلاً ناراحت نیستم و مشکلی ندارم

در واقع خواستید بر موضوع تاکید داشته باشید

بله، مثلاً می بینید سه کار شبیه هم هست که در واقع نمایی از رودخانه یی در وسط توکیو است به نام «سومیدا گاوا». «گاوا» به ژاپنی یعنی رودخانه. ساکنان حاشیه «سومیدا گاوا» تعداد زیادی از چادرهای آبی رنگ شان را پشت هم نصب کرده اند و زندگی می کنند. البته چادر که می گویم، بعضی هایشان شبیه اتاقک است که گاهی خیلی هم بزرگ است و مثلاً تلویزیون هم دارند، برخلاف کپرنشین ها. پس خصوصیات تمیز و منظم بودن و دقت ژاپنی ها کاملاً در آنجا هم دیده می شود. بعضی از این چادرها خیلی دیدنی اند، خیلی باسلیقه اطراف شان را با چند آجر و تخته های چوب شکل داده اند. بعضی از آنها آنقدر قشنگ اند که فکر می کنی یک آرشیتکت آنها را طراحی کرده است. تمیزی و نظم خیلی آشکاری در آنها دیده می شود، چادرها را به صورت مکعب های خیلی دقیق و صاف درست کرده اند، لباس هایشان را که برای خشک شدن آویزان می کنند آنقدر قشنگ و باسلیقه و دقیق تکانده اند که انگار دیگر به اتو احتیاج ندارد. آن تصوری که از بی خانمان ها ممکن است وجود داشته باشد که آنها آدم های الکلی و معتاد هستند دیده نمی شود و چیزی که من به آن توجه کردم این مسائل نبود. تنهایی شان بود و این جدا افتادن شان از اجتماع و از همدیگر که از نظر من جنبه جهانی دارد.

-نکته یی که در آدم های نمایشگاه های قبلی تان دیده بودم فرم بدن آنها بود که انگار دست هایشان به بدن هایشان چسبیده بود یا اصلاً دست نداشتند که نوعی عدم آزادی و اسارت را القا می کرد و پیچیدگی خطوط شکل دهنده آنها که به نظر می رسد در این مجموعه همان آدم ها با خلاصه تر شدن و منتزع شدن به این گلوله های درهم فرورفته - که نماد آدم هستند- رسیده اند. با وجودی که به تاثیر تغییر محیط زندگی اشاره می کنید اما شاید با دید دیگری بتوان این فرم ها را در ادامه همان آدم ها قرار داد.

شاید. این دیگر به تفسیر شما مربوط می شود.

-اولین بار بود که از اینستالیشن استفاده کردید. فکر می کنید این ابزار بیان دوباره ادامه پیدا کند؟

شاید. همین آبی ها را شاید در اندازه های بزرگ تر بخواهم نمایش بدهم. واقعیت اش این است که یک اینستالیشن دیگر دارم که احتیاج به فضای بزرگ تری برای اجرا دارد. دو بخش این مجموعه در واقع همزمان به وجود آمدند. به این صورت که کمی طراحی و کمی روی اینستالیشن کار می کردم. این دو از نظر من در واقع همدیگر را کامل می کنند و روی هم تاثیر می گذارند. ذهن من درگیر مفاهیمی است که فکر می کنم وقتی یک اینستالیشن در کنار آنها بیاید، بیان آن مفهوم را کامل تر و بهتر می کند. اما بالاخره من نقاشم و نمی توانم از نقاشی دست بردارم.

-آیا به نظر شما بیان مفاهیمی که با زندگی بشر در دوران حاضر پیوند دارد، مثل پدیده بی خانمانی یا تنهایی و انزوا که در دوران معاصر بسیار عمده شده است، توسط ابزار بیانی جدیدتری مثل اینستالیشن بهتر جواب می دهد تا ابزارهایی مثل طراحی و نقاشی؟

در مجموعه این کار، نیازی وجود داشت و این کار را کردم ولی لزوماً فکر نمی کنم اینستالیشن مدیوم جدیدی است و چاپ یا نقاشی قدیمی. اما احساس می کنم در مجموعه یی که می بینید این دو در کنار هم یکدیگر را کامل می کنند، پس بهتر است که باشند..


←Back