همه چیز را باید وارونه دید
نقدی بر نمایشگاه نقاشیهای سارا دولتآبادی در گالری گلستان
علی مطلبزاده
چاپ در روزنامه " فرهنگ آشتی " شماره ۱۶۲۵ - دی ۱۳۸۷
سادگی در اجرای یک اثر هنری اگر چه از نظر عدهای ممکن است یکی از آفات نقاشی امروز محسوب شود و به واسطه همین سادگی، آنچه در ذهن مخاطب و یا منتقد باقی میماند تنها نقطه ضعفی برای اثر یا آثاری با این خصوصیات باشد؛ اما نمیتوان چنین موردی را حکمی قطعی درباره ضعف یک نمایشگاه با آثاری دارای این خصوصیت تلقی کرد. به طور معمول دورههای کاری نقاشان از آثاری با ترکیببندیهای پیچیده و مملو از رنگ و گاه تنوع فضایی بسیار آغاز میشود و در مسیر تجربهاندوزی همراه با وارد کردن عناصر تازه و تعویض رنگها به فضایی ساده و بعضاً خطی و بدون رنگ ختم میشود. مخاطب در نهایت با آثاری روبهروست که در عین سادگی، همه آنچه را که باید منتقل کنند دارا هستند و در مواجهه با این آثار، به واسطه پشتوانه تصویریای که از آثار هنرمند در اختیار دارد، ارتباط بهتر و موثرتری با آثار جدید همان هنرمند برقرار میکند. در این گونه تجربهاندوزی نه از ارزش تکتک آثار کاسته میشود و نه در ازای سادگی در فرمها و مضمون میتوان بر آنچه که پیش روی مخاطب است خرده گرفت. بدین شکل صاحب اثر هم میتواند همواره چنین ادعایی را مطرح کند که اثری را که پس از همه این ماجراها به مخاطب ارائه کرده، اثری ناب است که تمامی خصوصیات شخصی صاحب اثر و خود اثر را با خود یدک میکشد و نیاز به توضیحی مجدد ندارد. چنین ادعاهایی همواره از انتخاب موضوع و نوع نگاه گرفته تا انتخاب تکنیک، خطها، فرمها و رنگها و ... مطرح بوده و هست و بحثی بیش از این در این مورد نیست. به طور طبیعی تکلیف مخاطب با چنین آثاری مشخص است و بیشتر از آنکه به دنبال قضاوت برای تکاثری که روبهروی اوست باشد، آن را اثری متعارف- شاید هم به واسطه امضای پای اثر- و فارغ از حاشیههای تفسیری تلقی میکند. تکرار در فرم، رنگ و حتی موضوع هم به واسطه همه دلایلی که در بالا ذکر شد امری طبیعیتر قلمداد شده و بدین شکل هیچگاه نه اثر هنری و نه هنرمند آن به واسطه این موارد رایج، مورد بازخوانی و نقد قرار نمیگیرند. شاید لازم باشد برای این آثار و هنرمندانشان پروندهای متفاوت باز کرد؛ پروندهای که سالهاست باز است و نه در حوزه جغرافیایی مخاطب، که در حوزه حافظه تصویری او بایگانی شده است. مشکل اصلی از آنجا آغاز میشود که در نمایشگاهی با آثاری روبهرو میشویم که دو خصوصیت «سادگی» و «تکرار» را در خود دارند و از بد- به عقیده نگارنده؛ خوب- حادثه در پس این نمایشگاه صاحب آثار نه با سالها تجربه و پروندههای قطور که تنها با چندین نمایشگاه و آثار کمتر دیده شدهاش قرار دارد. البته که در چنین شرایطی قضاوتها متفاوتتر است، اما هیچوقت نمیتوان قضاوتی دور از حاشیههای معمول موضوعات تجربه و جوانی را داشت.
با این پیش فرضها نمایشگاه نقاشیهای سارا دولتآبادی با عنوان «آبیهای ساده توکیو» که از ۱۵ تا ۲۱ آذرماه در گالری گلستان دایر بود هم از آن دست نمایشگاههایی محسوب خواهد شد که در حافظه تصویری مخاطب- چه خاص و چه عام- دچار همان کلیشههای رایج و حاشیهای است. از یک سو مخاطب خاص، خواسته یا ناخواسته، به سمت مقایسه این آثار با آثار و نامهای متقدم از خودشان کشیده میشود و از سویی دیگر، مخاطب عام هم تنها به دلیل سادگی اثر بیشتر از آنکه سعی در نزدیکی به اثر داشته باشد از آن فاصله میگیرد؛ اما به عقیده نگارنده، این نمایشگاه فارغ از سن و سال صاحب آثار، چنین ویژگیهایی را در خود ندارد. نقاشیهای دولتآبادی هر چند در مرز مبهم و تعریفنشده «سادگی» و «تکرار» شناورند اما به واسطه همین تکرار و سادگی در بازخوانی مجدد آنها بیش از آنکه لطمهای به آثار وارد شود و در این صورت از حافظه تصویری مخاطب پاکشان کند، آنها را متعارفتر و دارای تاثیر بیشتری میکند. مخاطب آزاد است که در مواجهه با تکتک آثار نمایشگاه این سوال را از خود بپرسد «خب، که چه؟» و یا بیشتر از اینها پیش رود و به این نتیجه برسد که او هم میتوانست چنین آثاری را خلق کند. اما آیا چنین است و چنان خواهد شد؟! سادگی این آثار با تاکید بر فضاهای سیاه و سفید و فرمهای تکرار شونده که بعضاً چینش خود را به شکل طولی و عرضی و یا در فضاهای مثبت و منفی تغییر میدهند، در کنار تاکید دولتآبادی بر همین چینشها -که در تعدادی از آثار چنین فضاهایی را نه در یک اثر بلکه در دو اثر مجزا در کنار یکدیگر خلق میکند- آنها را پیچیدهتر و مرموزتر از آنچه در نگاه اول دیده میشوند، میکند.
در این حالت، اگر مخاطب به خود اجازه دهد تا از لایههای ابتدایی این آثار که اکثر آنها پیش از ورود به فضای نمایشگاهی دولتآبادی در ذهن اوست رد شود، با آثاری مواجه میشود که علیرغم سادگی، حرفهای دیگری هم برای گفتن دارند. بخش اعظم این حرفها اگر چه در موضوع این نمایشگاه و نوع نگاه سارا دولتآبادی به آن تعریف میشود، اما انتخاب تکنیکهای سادهای مثل استفاده از چاپ معکوس، برشهای افقی و عمودی در یک اثر، استفاده از هاشورهایی یکدست و البته قوی برای فضای تیره کارها و استفاده از مواد در دسترس همه برای اجرای آثار موجب میشود تا نتوان به سادگی همان اثر پیش رو، از کنار آن گذشت. تکلیف با موضوع این نمایشگاه همچنان که در پوستر نمایشگاه به آن اشاره شده و در چیدمان دولتآبادی در کنار مجموعه آثارش دیده میشود و یا در عبارتی با این مضمون؛ «آویختگان از آسمان، میوههای معمولی» که با تاکید در پایین یکی از آثار این نمایشگاه- با رنگی جدا و متمایز از رنگهای موجود در دیگر آثار- دیده میشود، کاملاً مشخص است. دغدغه اصلی دولتآبادی علیرغم همه این فرمهای نامتعارف، انسان است و دوگانگیای که در وجهه ماهوی و اجتماعی او به چشم میخورد. در این صورت این تضادها و دوگانگیها با انتخاب فضاهای نگاتیو و تاکید بر سیاهی و سفیدیها بیشتر انتقال مییابند و فرمهای آبیرنگی را که میتوانست هر رنگ دیگری داشته باشد و دولتآبادی در عنوان نمایشگاهش بر آن تاکید داشت، عینیتر میشوند. فارغ از نگاه موضوعی به این آثار، از دید هر مخاطبی و بدون هیچ قضاوت از پیش تعیینشدهای، دولتآبادی با انتخاب سادهترین تکنیکها و حداقل رنگبندی، ترکیبی را ارائه میدهد که بیشتر از نگاهی متعارف به یک موضوع، دارای خصایص بصری نامحدودی برای بازنگری میشود. با این وجود تکلیف دولتآبادی در نمایشگاه اخیرش با مخاطبی که آثار او را دیده، روشن و ساده است و بنابراین میبایست قضاوت درباره آنچه را که مخاطب از این نمایشگاه در ذهن خود ثبت میکند، دیگر نه در حوزه اختیارات و تحمیلات بصری صاحب اثر بلکه در حیطه برداشتهای شخصی مخاطب- با پشتوانه بصری و مدعیگونهاش- تعریف کرد. دولتآبادی در نمایشگاهش اگر چه قادر بود که ذهن مخاطب را شستشو دهد و تعاریف جدیدی از نوع نگاه آنها به آثار نقاشان جوان ارائه دهد، اما فارغ از همه این دغدغهها آثاری را در معرض نمایش گذاشت که در عین سادگیشان، قابل تامل و بازنگری بیشتر هم هستند. این مورد اگر قرار است همان اتفاقی باشد که علاوه بر نشان دادن دغدغه ذهنی صاحب اثر، بر مخاطب و تغییر نگاه او هم تاثیر بگذارد، کافی به نظر میرسد؛ وگرنه در فضاهای محدود نمایشگاهی و با این حجم انبوه متقاضی برای نمایشگاه- که اکثراً هم جوان هستند- کاری بیشتر از این ممکن نیست. در این نمایشگاه همانطور که دولتآبادی در آثارش و با تاکید بر فضاهای نگاتیو القا میکند، همه چیز را باید وارونه دید؛ وارونگیای که بیشتر از آنکه به نفع آثار باشد در خدمت دنیایی است که دولتآبادی جوان ترسیم میکند و انتظار دارد مخاطب هم با این دنیا همراه شود. این دنیایی است که با فضای امروز نقاشی ایران، نه کم بلکه زیاد متفاوت است
←Back